ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت چهل
زمان ارسال : ۱۳۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
این که دیگه چی میگفت یا حس من چی بود برای من عزیز نمیشد. من دیگه از این قضیه نمیگذرم. به خاطر یه پرونده من کلی دردسر کشیدم.
انتظارشو نداشت اما خیلی محکم و جدی بهش گفتم:
-از اتاق برو بیرون.
جا خورد. اما دوباره تکرار کردم:
-برو بیرون پندار.
متعجب گفت:
-چرا این طوری میکنی مهوا؟
کمی خودمو بالا کشیدم و زنگ پرستاری رو فشار دادم. با تعجب به کارام نگاه میکرد.
پ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
زهرا
00🥲💔 چقد بد دیگه کسیو نداره وبا شیوا حال نمیکنم و الان تمام حرکتاش،تاسف بودنش زودگذر فیکه وامیدوارم پونه وپندار نزارن بلایی تازه سر مهوا بیاد یه حسی بهم میگه شیوا میدونه یامیفهمه امیر کجاست نمیگه 🤔