پارت صد و نود و ششم

زمان ارسال : ۱۶۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

- آدم پیر خوابش سبک می‌شه. رختخوابتو بنداز اون طرف‌تر، نور اون تلفن نیفته تو چشمم.
بعد هم پشتش را به من می‌کند و لحاف را تا روی گردنش بالا می‌کشد و می‌خوابد. سخت‌گیری‌های ننه بر کسی پوشیده نبود. این حرفش یعنی بر خلاف هشدارهای صبحش مشکلی با ارتباط من و صدرا ندارد. با لبخندی که نه جمع، نه از روی خجالت پهن‌تر می‌شود، از جایم بلند می‌شوم و رختخوابم را از ننه کمی دور می‌کنم. پلک‌هایم

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    10

    اوه اوه دیگه راحت دران راجب هم فکر میکنن و حرف میزنن

    ۵ ماه پیش
  • ستاره

    ۲۰ ساله 00

    ای جانم این پارت یکم صدراداشت حضور جدی تری خواهانیم،بابادلمون تنگ شددیگه،آواجمع کن برودیگه😂🤣

    ۵ ماه پیش
  • Aa

    00

    ی عروسی افتادیم بریم لباس بخریم😉🥰🙏🌹

    ۵ ماه پیش
  • Zahra.s

    00

    به به آوا چه فکرای قشنگ قشنگی داره راجب صدرا

    ۵ ماه پیش
  • یانا

    00

    درود آوا خودش خوب میدونه با صدرا حالش خوبه اما نمیخواد زود تصمیم بگیره شایدزودتر بله داد کار ،کارِ دلِ شهریار بیاد وسط چه شود؟!🎎

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.