پارت صد و نود و پنجم :

راستش از این که موضوع را برای ننه باز کردم پشیمان شده بودم. ننه با تمام خوب بودنش هنوز تفکرات سفت و سخت گذشته را داشت و گاهی محافظه‌کار می‌شد. هنوز هم به شدت نگران آبروی بچه‌هایش بود و ترس این را داشت که خداترسی از یادمان برود و جایی پایمان را کج بگذاریم. این محافظه‌کاری و نگرانی‌اش در مورد دختران و نوه‌های دخترش بیشتر هم خودش را نشان می‌داد.
می‌گفت چرا این‌قدر سریع به فکر کس دی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۰۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    مثل همیشه عالی چه ننه زرنگی

    ۷ ماه پیش
  • ستاره

    ۲۰ ساله 40

    ای جان چه ننه تاجی تیزی داره 👏👏خوشم اومدحواسش به همه چی هست، دلم پارت باصدراخواست😃😃🤣😂

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    دلم از دلبریای صدرا رو خواست😅🥰

    ۷ ماه پیش
  • Aa

    10

    چه زبلیه ننه باریکلا👏🌹

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    دوسش دارم.😁

    ۷ ماه پیش
  • Zahra.s

    00

    اوه عجب کماندوهه این ننه

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🥰

    ۷ ماه پیش
  • یانا

    20

    درود آفرین به آوا نمیخواد فعلاًباصدراوارد رابطه رسمی بشه.

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.