تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و نود و پنجم
زمان ارسال : ۱۶۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
راستش از این که موضوع را برای ننه باز کردم پشیمان شده بودم. ننه با تمام خوب بودنش هنوز تفکرات سفت و سخت گذشته را داشت و گاهی محافظهکار میشد. هنوز هم به شدت نگران آبروی بچههایش بود و ترس این را داشت که خداترسی از یادمان برود و جایی پایمان را کج بگذاریم. این محافظهکاری و نگرانیاش در مورد دختران و نوههای دخترش بیشتر هم خودش را نشان میداد.
میگفت چرا اینقدر سریع به فکر کس دی
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ستاره
۲۰ ساله 40ای جان چه ننه تاجی تیزی داره 👏👏خوشم اومدحواسش به همه چی هست، دلم پارت باصدراخواست😃😃🤣😂
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
دلم از دلبریای صدرا رو خواست😅🥰
۵ ماه پیشAa
10چه زبلیه ننه باریکلا👏🌹
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
دوسش دارم.😁
۵ ماه پیشZahra.s
00اوه عجب کماندوهه این ننه
۵ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰
۵ ماه پیشیانا
20درود آفرین به آوا نمیخواد فعلاًباصدراوارد رابطه رسمی بشه.
۵ ماه پیش
سیتا
00مثل همیشه عالی چه ننه زرنگی