پارت چهل و سوم :


*******
حامی همین که وارد آشپزخانه شد، اسماعیل وشیدا را کنار هم در حالی که دست هم را گرفته بودند، دید.
سینه‌اش را صاف کرد تا آن ها که پشت به او بودند، متوجه حضورش شوند.
اسماعیل وشیدا عین جن زده ها از جاپریدند. حامی سمت یخچال رفت. ساعت هفت بود واو زودتر از پروانه بیدار شده بود تا برایش صبحانه آماده کند.
درب یخچال را باز کرد ویک تخم مرغ از آن بیرون کشید. اسماعیل وشیدا خجالت

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Najva

    00

    چراااا هستی حامی دقیقا همونی.

    ۱ ماه پیش
  • اسرا

    00

    الان که میدونم آخرش چی میشه ولی بازحرص میخورم 😔🙏

    ۳ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    ی عوضی تر از خودش بهش دلداری میده 😒😒😒

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.