پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت چهل و سوم :
*******
حامی همین که وارد آشپزخانه شد، اسماعیل وشیدا را کنار هم در حالی که دست هم را گرفته بودند، دید.
سینهاش را صاف کرد تا آن ها که پشت به او بودند، متوجه حضورش شوند.
اسماعیل وشیدا عین جن زده ها از جاپریدند. حامی سمت یخچال رفت. ساعت هفت بود واو زودتر از پروانه بیدار شده بود تا برایش صبحانه آماده کند.
درب یخچال را باز کرد ویک تخم مرغ از آن بیرون کشید. اسماعیل وشیدا خجالت
Najva
00چراااا هستی حامی دقیقا همونی.