پارت صد و نود و دوم

زمان ارسال : ۱۶۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

آیدین برای ناهار نمانده بود. دو ساعتی در رختخواب خود ننه که این یک سال آخر از وسط هال جمع نمی‌شد خوابیده و دل سیر عطر تنش را به مشام کشیده بودم. متکای قرمزش، لحاف سنگین دور سفید و وسط قرمزش، تشک پشمی گرم و سنگینش همگی بوی تن ننه را می‌دادند. بویی شبیه بوی یاس. به رختخواب ننه که پناه برده بودم، خواب خود به خود من را تسخیر کرده و به عالم بی‌خبری برده بود. اینجا همه چیز مثل خود ننه آرامش محض د

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یانا

    10

    درود منم یه دونه ننه تاجی میخوام اما شب قبل هم گفتم این سفر عجب سفری بشه ،فکر کنم صدرا (زبل خان)بار و بُنه سفرشو بسته...

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰

    ۵ ماه پیش
  • یانا

    00

    درود خانم اصغری یه خبری از این امیرحسین بدید روا نیست امیرحسین اینجو ی بمونه ،بعد همایون با هلن (وَر پریده) عشقولانه وربکنند.والا امیرحسین هم خدایی داره

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    امیرحسین طفلکم ناکام موند. به جاش هلن سریع رفت تو فاز کامروایی🥰😁

    ۵ ماه پیش
  • آلما

    00

    خیلی قشنگ مینویسین آدم حس میکنه داره تو خود رمان زندگی میکنه امیدوارم ک پایان خوشی براش در نظر گرفته باشین♥

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید🌺🌺

    ۵ ماه پیش
  • Aa

    10

    ممنون زیبا بود خدا رحمت کنه مادر بزرگتونو روحشون شاد🙏❤

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ممنون عزیزم.🌺

    ۵ ماه پیش
  • اسرا

    10

    ممنون که گذاشتی 😘⚘

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.