پارت شصت و پنجم :

سالن چرخ‌های خیاطی واقعا جای پر سر و صدایی بود که البته این اصلا برای کسانی که مدت‌ها بود توی مزون کار می‌کردند؛ دیگر اصلا عذاب آور نبود... حتی شاید دوستش داشتند و یا شاید هم از سر عادت دیگر آن را نمی‌شنیدند.
فریال تکیه‌اش را به میز اتو که در راس باقی میز‌ها بود، داده بود و به پارچه‌های سفید رنگی نگاه می‌کرد که هر کدام زیر سوزن چرخ‌های خیاطی در حال تبدیل به یک لباس عروس بودند. اتفا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه ❤️

    00

    به خدا اشکم در اومد😭💔مادره درست ولی کارش اشتباه بود 😭

    ۱ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اره واقعا💔

    ۷ روز پیش
  • Roghayyeh

    00

    معصومه خانوم معین پدرتو در میاره مادر

    ۲ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    طفلی معین😔💔معصومه فکر کرده معین بچه کلاس اولیه

    ۲ هفته پیش
  • نفس

    00

    الهیییی بیچاره فریال رسما قلبم شکست💔

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    کلی ناراحت شد دختر بیچاره🙁

    ۸ ماه پیش
  • ایلما

    00

    البته🥲۲یه کوچولو ن بیشتر 😕باید بفکر دل پسرشم باشه۳شاید بحرف معصومه گوش کنه🥲۴قهر و دعوا😒۵منم همین جوری شوکه میشدم🥺

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    مامانش جداشون می‌کنه یعنی؟ آخ معینِ گوگولی بیچاره...🙁 (شرمنده آقای امینی)

    ۸ ماه پیش
  • ایلما

    00

    دلم سوخت واسه فریال 🥺نازنینم چ مهربون شده ☹️😒

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خیلی گناه داشت😩

    ۸ ماه پیش
  • (Zarnaz ) فریال

    ۲۰ ساله 00

    خیلی خوشحال شدم که حالت بهتره❤️💋ایشالله همیشه خوب باشی عزیزم ❤️3️⃣ 1-کردم ولی نخوندن 2-هیچی گناه داشت بچم فریال 😥3-کنارنمیکشه ادامه میدن باید بدن 🙃😍چون باید بهم برسن🙃

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    ممنونم عزیزم💚 ای بابا... حالا من ضرر کردم یا اون؟🤨توی دژاوو گفتیم عشق کافیه حالا این طور که پیداست اینجا قراره نقضش کنیم 🥺😅

    ۸ ماه پیش
  • (Zarnaz ) فریال

    ۲۰ ساله 10

    2️⃣درسته نگران ولی چرا اینکاررو کرد منم اشکم با فریال در آمد تازه نازنین با اون همه حرفی که زده بود دلش سوخت😥💔مرسی دوباره رابطه ها رو گفتی❤️

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    توی اطلاعیه امشب معصومه رو نقدش کردم😅نازنین هم درسته یه لحظه احساسی شد ولی تغییر نمی‌کنه🤧

    ۸ ماه پیش
  • (Zarnaz ) فریال

    ۲۰ ساله 00

    1️⃣خب خب اولا اینکه دیدی گولت نخوردم 😛تازه آمده بودی من به راه کج هدایت کنی شاید لکه باشه😁😛مرسی که فرق نگاه و دیدن گفتی قبلا خونده بودم ولی یادم نمی آمد خیلی خنگم😁🙈

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    هنوز راه طولانیه ان شاالله دفعات بعد گول می‌خوری 🤲 من اهل معما نویسی نیستم با همین چیزای کوچولو گول می‌زنم🙈

    ۸ ماه پیش
  • عطا (رویا)

    20

    من واقعا نفهمیدم این چه کاری بود معصومه کرد بچش ۴۰ سالشه بعد میاد میگه ضربه میخوره بچم درسته مادره اما بچه جناب عالی الان سن ببخشیدااا سن ... و داره تازه خودت ضربه بدتری بهش زدی با این کار 😑😒

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    از نگرانی زیاد💔 می‌دونی آدم‌ها توی شرایط احساسی تصمیمات درستی نمی‌گیرن🤧

    ۸ ماه پیش
  • عطا (رویا)

    00

    ۱ به شدت به کل دوستام و اقوام و فامیل پیشنهادکردم ۲ هیچی 😒 ۳ نمیدونم چرا ولی قهر 😑 ۴ از خونه می زنه بیرون فعلا همین 😂 ۵ نمیدونم واقعا

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    مرسی بابت اینکه رمان رو به دیگران معرفی کردی🥰😍💚 به نظرت با کی قهر می‌کنه؟ به معین یا کسی دیگه؟🥲

    ۸ ماه پیش
  • رویا (فن ...)

    00

    ❤❤

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    همین؟☹️

    ۸ ماه پیش
  • عطا (رویا)

    00

    شرمنده واقعا دیشب میخواستم کامنت پر و پیمونی بذارم اما برنامه هی بیرون می پرید مجبور شدم سریع دو تا قلب بذارم 😓

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    ای بابا چرا اینجوری می‌شه آخه....☹️💔

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    به هرحال دشمنت شرمنده گوگولی💚

    ۸ ماه پیش
  • معین (مریم گلی)

    10

    تا یه حدی به مامان معین حق میدم چون اونم به عنوان یه مادر نگران آینده فرزندشه ،باتوجه به اینکه یه شکست نیز داشته ،ولی شکستن دل یه جوون امیدوار رو تایید نمی کنم ،نباید می گفت ازمعین دست بکش،ممنونم عزیز

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    موافقم🥺 ای کاش حالا که این همه طاقت نیاورد که ساکت باشه حداقل می‌رفت با عطا صحبت می‌کرد که بذار به هم برسن🥲

    ۸ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    معین ک بشدت از کار مادرش ناراحت میشه ک چرا این کارو کرده،منم دقیقا استرسی ک فریال داشتو برای حرفای معصومه داشتم😔😢گناه داشت طفلی قشنگم

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    واقعا خیلی گناه داشت🥲 قلب نازنازیش شکست🥺 البته اگه منم توی این شرایط قرار می‌گرفتم که مامان طرف بیاد اینا رو بگه واقعا ناراحت می‌شم💔

    ۸ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    پیشنهاددادم ولی نخونده 😂 حق میدم ک نگران معین باشه ولی بنظرم کارش اصلاقشنگ نبود چون ک معین واقعادر سنی نیست ک بخادگول بخوره که اینوسط اذیت بشه،بایدبذاره تلاششو واس زندگیش بکنه.فریال هم بمعین میگه😂

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    الان رمان منو نخوند... من ضرر کردم یا اون؟🤨 فریال خیلی نانازیه بعید هم نیست بذاره کف دست معین😂

    ۸ ماه پیش
  • پرنیا(فرهاد)

    00

    مرسی ک گولتو خوردم این دوبار🙄😫😫😫 تا اول پارتو خوندم فهمیدم رکب خوردم 🥲🥲 و خدایی ده تا کارکترعوض کردم تهش هم شد فرهاد چ کنم

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    ان شاالله که بازم بتونم گولتون بزنم🤲

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.