مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت شصت و چهارم
زمان ارسال : ۱۱۱ روز پیش
فریال این را با اخمهایی در هم کشیده گفت و شاسی توی دستش را روی داشبورد پرتاب کرد؛ بعد هم که با عصبانیت در ماشین را باز کرد. تندی پیاده شد و در را به قدری بهم کوباند که شانههای معین بالا پریدند. بدون آنکه توقف کند و یا به پشت سرش نگاه کند قدمهای سریعی برداشت و بیهدف وارد خیابانی شد که خیلی بیجهت سر آن توقف کرده بودند. معین هم پشت سرش بیرون پرید و دکمهی قرمز رنگ سوئیچش را فشرد. چند قد
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
میبینی چقدر بلده؟ خیلی محترمانه در نهایت ادب و احترام مخ میزنه😂 بعد بهش بگی گوگولی بدش میاد 🤨
۴ ماه پیشنسترن
00بی صبرانه منتظر پارت جدید م
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
وویییییی منمممممم🥰🥰😍
۴ ماه پیشمریم گلی
00من فکر میکنم روی صندلی لک ناشی از پریود فریال بوده که معصومه اونو دیده ،خدا به داد معین و فریال برسه ،ممنونم آزاده جان
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا خدا برسه به دادشون😩 قربونت عزیزم خواهش میکنم💚
۴ ماه پیشما
00معین وحشی میشه جذاب تر میشه😍😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خوشت اومده؟😂
۴ ماه پیششاپرک
۲۹ ساله 00عالی مثل همیشه.من هی هولم اینا برسن به هم😂😂حتما تخته شاسی طراحیو دیده.طرح لباسو ببینه که دیگه وا وای
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی💚😍 منم امیدوارم بهم برسن منم حرفی ندارم هرچی مخالفت هست زیر سر عطاست😭 تخته شاسی؟🤔 ای کاش تخته شاسی بود....🙈
۴ ماه پیشPrya
00استغفراللللله اینا تو خونشونه اصن این چیزا فرقی نداره فرهاد باشه یا فریال😂😂😂😂من چرا همش حس میکنم معین یه حس معذب بودنو به آدم میده راحت نیستم باهاش اصن فریال چطوری کنار میاد اخه😐🥲
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
راستش منم فکر میکنم تو خونشونه😂👌🏻هرچی هست فکر کنم به باباشون رفتن😂 و اینکه واقعا شادمان گشتم معین بهت حس معذب بودن رو میده😁چون کاراکترش کلا همینه همه رو از وجود خودش معذب میکنه
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
یادته فرهاد چه حسی بهش داشت؟ و حتی وقتی عطا دیدش اون حسه رو درک کرد و با خودش گفت حتما دخترمم تحت تاثیر قرار گرفته🤔 حتی منم ازش خجالت میکشم😆فریال باهاش اوکیه چون عاشقشه😍
۴ ماه پیشپرنیا
00فری جونم گند زدی عشقم 🫢😄انقد تحت تاثیرحرفای عاشقونه قرار گرفتی ک نتونستی ب معین بگی چیشده ک معصومه جون الان با سرزنش بش بگه فریال تو ماشینت چیکار کرده😂😂😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😂😂😂😂😂 بازم شانس اورد نازنین ندید
۴ ماه پیشپرنیا
00واااای دقیقا اون میزد ب جایی دیگه داستانو🫢🫣
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😩👌🏻💔
۴ ماه پیشرویا (فن ...)
00❤❤
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚
۴ ماه پیشستاره
۲۰ ساله 00سلام امیدوارم همیشه سلامت باشی حتی گلودردم نداشته باشی🌷۱تخته شاسی،لک،وسیله جامانده ازیک خانم😁۲عشقه،کشش به جنس مخالف ازنوع عاشقانه،گوگولی بودن فریال۳تسلیم میشه خوشی بچه شامیخواد۴بله ولی جدیت جای خودش
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
سلام عزیزم شما هم که تمام گزینه ها رو گفتی🙈 آره انقدر دوسش داره که نمیتونه روی این حرفش بمونه🥺 منم امیدوارم معصومه یه کاری کنه بهم برسن😍😍
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 003️⃣ 3-میرخ باه معین حرف میزنه 4-اره خیلی 😁😍🙈ولی شیطونی های مثل فرهاد دوست دارم 😁😎چقدر خوب منتظرم 😍❤️
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
میره با معین حرف میزنه چی میگه یعنی؟🤔 فرهاد شیطون نیست، بی تربیته🤣 با واقعیت کنار بیا دیگه😁🥲
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 003️⃣ 1-معلوم دیگه اینو دیگهه همه میدونن تخت شاسی فریال با طرح لباس عروس😛😎2-معلومه از عشقشون😍❤️3-موهای خود را میکند 🤣😁ولی خدایش معصومه خیلی مهربون دوستش دارم😍❤️
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
۱چطور آخه؟ از کجا معلوم؟اون که لکه بود روی صندلی😩😣 آره معصومه خیلی مهربونه و البته به شدت نگراااان
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 001️⃣گلو آدمو حال میاره من شربت های سرماخوردگی که مزه نعنا میدن خیلی دوست دارم قاشق قاشق میخورم که نی افتم🙈2️⃣دقیقا وخیلی حس بدی دست خودت نیستا تا یکی یه چی میگه میزنم به سیم اخر😁🤪🤣
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
من خواب آلود میشم اگه شربت ها رو بخورم😭 تمام روز رو میخوابم زندگیم عقب میافته🤨 آره آدم دست خودش نیست... الانم اگه معین دلبری نمیکرد فریال معلوم نبود چیا بگه بهش🙄
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 00آزاده جونم فرق دیدن و نگاه کردن بزار جوابش تو خماری موندم 🙈1️⃣آخی ایشالله نی افتی واقعا گلو درد خیلی حس بدی بدم میاد🙃ایشالله که امروز بهتر شده باشی ❤️💋و آب گرم و لیموو عسل خیلی خوشمزه
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ووویییی قرار بود توی این اطلاعیه درموردش بنویسم یادم رفت🙈 بمونه واسه اطلاعیه یکشنبه ان شاالله. مرسی ازت گلم💚 آره خیلی حس بدیه🤧
۴ ماه پیشآمینا
00۳میگه یا من یا این دختره.معین به درد هم نمی خورید اگه ولش نکنی شیرمو حلالت نمیکنم🤣۴هرچیزی به اندازه خوبه نه خشک و جدی تمام نه لوس و رمانتیکِ تمام.باید ترکیبی بزنه البته معین برای دلبری ازین کارامیکنه
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ترکیبی خوب بود😂آره معین که رمانتیک نیست همچین، فقط به خاطر فریال داره سعی خودش رو میکنه (موفق هم عمل میکنه🙄)... مرتیکه ی گوگولی🥺
۴ ماه پیشآمینا
00معین هم استاد مخ زنیه ها🤣😅۱.شالی .خونی.شاسی نقاشی حالا یچی دیده دیگه کار ازکار گذشته😅 حالا زن حسابی توی این بی آبی رفتی حیاط بشوری که چه🤣🤣۲.رطب خورده کی منع رطب کند😅ببخشیدا یه زری زده توش مونده.
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دیگه خودشم قبول داره که گفت گاهی وقتا حرف بیخود میزنم🤭 همهی گزینه ها رو واسه اثر به جا مانده گفتی که🙈
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دیگه خودشم قبول داره که گفت گاهی وقتا حرف بیخود میزنم🤭 همهی گزینه ها رو واسه اثر به جا مانده گفتی که🙈
۴ ماه پیش
ایلما
00فریال چ زود رنجه و معین چه نازی میکشه پسرمون 😂😍معصومه جون کوتاه بیا یه کمکی کن این دوتا جون بهم برسن مادری کن🥲🥹