پارت سی و دوم :

فصل 13
از صبح که آموزشگاه آمده بودم تا به آن لحظه فکر آن پارتی لعنتی از ذهنم پاک نشده بود و از همه بدتر نگران طرز فکر حامد در مورد خودم بودم در حدی که تصمیم گرفتم با او تماس بگیرم و توضیح دهم من و فرناز نمی‌‌دانستیم به چنین میهمانی مختلطی دعوت شده بودیم! شماره‌‌ی او را لمس کردم و گوشی را سفت توی دستم نگه داشتم. پس از چند بوق صدای آشنایش را شنیدم. پشیمان شدم و زود خواستم قطع کنم اما اسم و

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Parya

    00

    میتونم بپرسم چطوری رمانتون رو آنلاین اینجا قرار میدین؟

    ۱۱ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    به آیدی من در تلگرام پیام بدین. تو همین صفحه قسمت شبکه های اجتماعی نوشته شده.

    ۱۱ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 10

    از زنداییش بدم میاد😠🤬

    ۱۱ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    تازه نقش زهره تو داستان شروع شده 😉 ولی آره، زن جالبی نیست.

    ۱۱ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 10

    یا خدااااا🤣😁

    ۱۱ ماه پیش
  • اسرا

    10

    چرااینجوروافعادایی حرف زنش بشنودیگه نورعلانور

    ۱۱ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    به دایی حسام مدرک نشون دادن.

    ۱۱ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 10

    عالییی بود مرسی راضیه جونم ❤️❤️

    ۱۱ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️🧡💙

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.