عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت سی و دوم
زمان ارسال : ۲۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
فصل 13
از صبح که آموزشگاه آمده بودم تا به آن لحظه فکر آن پارتی لعنتی از ذهنم پاک نشده بود و از همه بدتر نگران طرز فکر حامد در مورد خودم بودم در حدی که تصمیم گرفتم با او تماس بگیرم و توضیح دهم من و فرناز نمیدانستیم به چنین میهمانی مختلطی دعوت شده بودیم! شمارهی او را لمس کردم و گوشی را سفت توی دستم نگه داشتم. پس از چند بوق صدای آشنایش را شنیدم. پشیمان شدم و زود خواستم قطع کنم اما اسم و
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
راضیه نعمتی | نویسنده رمان
به آیدی من در تلگرام پیام بدین. تو همین صفحه قسمت شبکه های اجتماعی نوشته شده.
۹ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00از زنداییش بدم میاد😠🤬
۹ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
تازه نقش زهره تو داستان شروع شده 😉 ولی آره، زن جالبی نیست.
۹ ماه پیشZarnaz
۱۹ ساله 00یا خدااااا🤣😁
۹ ماه پیشاسرا
00چرااینجوروافعادایی حرف زنش بشنودیگه نورعلانور
۹ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
به دایی حسام مدرک نشون دادن.
۹ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00عالییی بود مرسی راضیه جونم ❤️❤️
۹ ماه پیشراضیه نعمتی | نویسنده رمان
♥️🧡💙
۹ ماه پیش
Parya
00میتونم بپرسم چطوری رمانتون رو آنلاین اینجا قرار میدین؟