پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۱۰۹ روز پیش

پروا از نبود ترانه و تنهایی و هم کلامی با دامیار حرص خورد و از کوره در رفت: فکر کردی کی هستی؟ اجازه نمی دم مسخره م کنی.
دامیار با لذت لبخند زد. دخترک سرگرمی خوب شب خسته کننده اش بود: دختر خوب بودنت به نظر مسخره میاد یا اهل خوش گذرونی نبودنت؟
لبان پروا با غیظ و کم آوردن قرص شد. بی جواب چرخید و پشت به او به تماشای فضای حیاط ایستاد. گریختنش رفتارش را بچگانه تلقی می کرد.
_ رفتارت دور از

66
20,336 تعداد بازدید
52 تعداد نظر
95 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید