پارت بیست و یکم :

از در که خارج شدم نگاهی به اطراف انداختم.
وقتی داشتم از خونه خارج میشدم حتی یکبار هم پشت سرم رو نگاه نکردم.
من فقط باید از این خونه و آدماش دور میشدم.
هوا تاریک بود و تنها چیزی که خیابون رو روشن میکرد نور بی‌جون تیر چراغ برق بود.
پیاده راه افتادم تا به سر خیابون برسم.
مدام با خودم فکر میکردم که باید کجا برم؟
چیکار کنم؟
برمیگشتم استانبول یا تو همین شهر میموندم

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۰۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.