پارت بیست

زمان ارسال : ۱۷۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه

حاج توحید بدون اینکه جواب سوالش رو بده فلش رو به طرفش گرفت.
- این رو به تلوزیون وصل کن.
معز چشم گفت و فلش رو گرفت.
وقتی وصلش کرد و کنترل رو برداشت نگاه همه به صفحه تلویزیون خیره شده بود.
روی صندلی نشست و تنها فیلمی رو که تو فلش بود باز کرد.
بعد از چند لحظه ویدیویی پخش شد که من توش بودم.
اولش احساس کردم دارم خواب میبینم.
چند باری محکم پلک زدم تا باورم بشه چیزی که دا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.