پارت بیست و دوم

زمان ارسال : ۳۰۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

حسن اقا ماشین را که مقابل خانه نگه داشت…

کوله پشتی اش را به سمتش گرفتم

_توش داروهات و گذاشتم،حواست باشه مامان نبینه.

کوله را به آرامی از دستم گرفت.

نگاهش را به چشمانم دوخت…

به آرامی زمزمه کرد:

_دیگه برات دردس ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.