ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت سی و نهم :
حس میکردم این همه درد برای من خیلی زیاده. نباید این طوری باشه. یعنی خدا منو دوست نداره؟
پندار کمی مهربونتر گفت:
-مهوا جان آروم باش.
میون گریه یاد اون قاتل افتادم. شاید اون عزیز رو نکشته باشه، اما باعث قتلش شده.
دماغم رو بالا کشیدم و گفتم:
-امیر چی شد؟ بازداشته تا من شکایت کنم؟
سرش رو پایین انداخت و گفت:
-فرار کرد.
فقط دو کلمه گفت، اما وجود منو آتی
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۷۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
Aa
00ممنون زیبا بود 💐
۹ ماه پیشروژان کاردان | نویسنده رمان
🩵🩵
۹ ماه پیشزهرا
00❤️👍✨️ چه پندار خوان رو کوهیار حساسه ولی من یه جاشو متوجه نشدم مگ پندار تو قبرستون نگفت دیگ پاتو روستا نزار نه خودت نه امیر یهو چیشد قاتل سریالمون امیر شد نکنه چیز خورد یا مصرف کرده که اونشب چاقو زد
۹ ماه پیشروژان کاردان | نویسنده رمان
عزیزم تو پارتی که امیر به مهوا حمله کرد گفت -میدونی اون خطری که خان میخواست ازش نجاتت بده چی بود؟ اون خطر دقیقا من بودم.
۹ ماه پیش
ندا
00خوبه اگه پارت طولانی ترکنی