آواز صبح مشرقی به قلم دیبا کاف
پارت سوم
زمان ارسال : ۳۳۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
از خداخواسته سر تکون دادم و کوله ام رو چنگ زدم.
- اتفاقا خیلی خسته ام و عالی میشه اگه من رو تا یه جایی ببری
(Bu arada, çok yorgunum ve beni bir yere götürebilirsen çok iyi olur)
- تا یه جایی چرا؟ تا دم خونه میبرمت خوبه؟
(Bir dereceye kadar neden Seni evine götüreceğim, tamam mı)
- باشه.
(Tamam)
جلوتر از بوراک راه افتادم و بدون اینکه چیزی به باریش بگم از رستوران بیرون زدم.
برای اون فرقی نمیکرد که من چجوری میرم یا ا
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
دیبا کاف | نویسنده رمان
چشم حتما عزیزدلم
۷ ماه پیشمحمد
10عالی
۹ ماه پیشدیبا کاف | نویسنده رمان
لطف دارید
۷ ماه پیشغ؟
00افتضاح
۹ ماه پیشدیبا کاف | نویسنده رمان
امیدوارم دیگر آثار بنده رو دوست داشته باشید
۷ ماه پیشFati.farokhi
00عالیه
۱۰ ماه پیشدیبا کاف | نویسنده رمان
دورتون بگردم
۷ ماه پیشدل
10عالی
۱۰ ماه پیشدیبا کاف | نویسنده رمان
قربونت برم عزیزدلم
۷ ماه پیشرمیصا
10عالی هستش
۱۰ ماه پیشدیبا کاف | نویسنده رمان
خوشحالم دوست دارید
۷ ماه پیشعسل
10خوب
۱۰ ماه پیشدیبا کاف | نویسنده رمان
مرسی برای وقتی که میذارید و رمان رو دنبال میکنیو
۷ ماه پیش- 10
تاحالا بد نبوده
۱۰ ماه پیش دیبا کاف | نویسنده رمان
ممنون که میخونید
۷ ماه پیشGood
10....
۸ ماه پیشنه
20نه نه نه
۱۰ ماه پیشندا
00اگه از کوتاه بودن پارت نگیم چرا نوشنین نظر بدین
۱۰ ماه پیشدیبا کاف | نویسنده رمان
پارت های بعدی طولانی تر هستند عزیزدلم
۱۰ ماه پیشزهرا ترک ابادی
00عایییییییییییییییییی
۱۱ ماه پیش
محی
10لطفا زود زود پارت بزارید😍😍😍🥰