گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و شصت و چهارم
زمان ارسال : ۱۲۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
فهمیدم رفتهرفته دارم خودداریام را از دست میدهم. قدمی عقب گذاشتم و دستم روی بینیام نشست تا کمتر بوی خون را حس کنم. ولی مشامهام چنان قوی بود که هیچجوره نمیتوانستم خودم را کنترل کنم.
امیرعلی فارغ از حالِ خرابی که من داشتم، دستمال را روی زخم پایش گذاشت و همزمان زبانش به غر زدن چرخید:
-به خیالِ خودشون من زن گرفتم و الانم چه حالی میکنم باهاش! زودتر برسیم اون تهران خراب شده
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.