پارت صد و شصت و چهارم

زمان ارسال : ۱۲۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

فهمیدم رفته‌رفته دارم خودداری‌ام را از دست می‌دهم. قدمی عقب گذاشتم و دستم روی بینی‌ام نشست تا کمتر بوی خون را حس کنم. ولی مشامه‌ام چنان قوی بود که هیچ‌جوره نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم.
امیرعلی فارغ از حالِ خرابی که من داشتم، دستمال را روی زخم پایش گذاشت و هم‌زمان زبانش به غر زدن چرخید:
-به خیالِ خودشون من زن گرفتم و الانم چه حالی می‌کنم باهاش! زودتر برسیم اون تهران خراب شده

742
87,154 تعداد بازدید
275 تعداد نظر
289 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید