گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و شصت و سوم
زمان ارسال : ۱۲۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
سنگینی نگاهم را حس کرد و بدونِ آنکه سر بالا دهد، با دستش به سمت راست اشاره زد و گفت:
-حموم اونجاست؛ اگه میخوای دوش بگیری!
من را حتی لایقِ این نمیدانست که نگاهش را حوالهام کند و برای آنکه شرم زودتر از سرش کنده شود، حمام را نشانم میداد.
من احمق را بگو که بهخاطر رسم و رسوماتِ خانوادگی آنها رنگ عوض میکردم و نمیدانستم چطور به او بگویم که مادر و خواهرش در انتظار چی ه
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.