گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و شصت و دوم
زمان ارسال : ۱۲۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
بیپروا بودنش حسابی کفرم را درآورده بود. شرم نمیکرد اینطور راحت راجعبه این مسائل حرف میزد؟
حریص بازویم را از دستش بیرون کشیدم و غرولند کردم:
-خودم بلدم چیکار کنم، تو نمیخواد یادم بدی.
سپس رخ در رخش ایستادم و لب زدم:
-من الان خستهم، خوابم میاد. ما امشب قرار نیست کاری کنیم. خودت زحمت بکش اینو به گوش مادرشوهرم برسون.
خواستم سمت اتاقخواب عقبگرد کنم که دوباره
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.