گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و شصت و یکم
زمان ارسال : ۱۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
دقایقی بعد مهمانها یکی پس از دیگری برایمان آرزوی خوشبختی کردند و بالاخره سالن پذیرایی خانه که حسابی بزرگ و دلباز بود، خلوت شد.
فقط مامان و مریم باقی ماندند همراهِ مادرامیرعلی و یکی از خواهرهایش که اسمش سودابه بود.
گونش که همان آخر عروسی با من خداحافظی کرد و رفت و دیگر برای بساط عروسکشان و این مسخرهبازیها نماند.
روی مبل نشستم و با لحنی که خستگی در آن بیداد میکرد، نالی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.