پارت صد و شصت و یکم :

دقایقی بعد مهمان‌ها یکی پس از دیگری برایمان آرزوی خوشبختی کردند و بالاخره سالن پذیرایی خانه که حسابی بزرگ و دلباز بود، خلوت شد.
فقط مامان و مریم باقی ماندند همراهِ مادرامیرعلی و یکی از خواهرهایش که اسمش سودابه بود.
گونش که همان آخر عروسی با من خداحافظی کرد و رفت و دیگر برای بساط عروس‌کشان و این مسخره‌بازی‌ها نماند.
روی مبل نشستم و با لحنی که خستگی در آن بیداد می‌کرد، نالی

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را برای این رمان ارسال کنید. لطفا ابتدا اپلیکیشن را نصب کنید و سپس اقدام به ثبت نظر کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.