گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و شصت و یکم :
دقایقی بعد مهمانها یکی پس از دیگری برایمان آرزوی خوشبختی کردند و بالاخره سالن پذیرایی خانه که حسابی بزرگ و دلباز بود، خلوت شد.
فقط مامان و مریم باقی ماندند همراهِ مادرامیرعلی و یکی از خواهرهایش که اسمش سودابه بود.
گونش که همان آخر عروسی با من خداحافظی کرد و رفت و دیگر برای بساط عروسکشان و این مسخرهبازیها نماند.
روی مبل نشستم و با لحنی که خستگی در آن بیداد میکرد، نالی
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
لطفا صبر کنید...