پارت صد و شصت و یکم

زمان ارسال : ۱۲۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

دقایقی بعد مهمان‌ها یکی پس از دیگری برایمان آرزوی خوشبختی کردند و بالاخره سالن پذیرایی خانه که حسابی بزرگ و دلباز بود، خلوت شد.
فقط مامان و مریم باقی ماندند همراهِ مادرامیرعلی و یکی از خواهرهایش که اسمش سودابه بود.
گونش که همان آخر عروسی با من خداحافظی کرد و رفت و دیگر برای بساط عروس‌کشان و این مسخره‌بازی‌ها نماند.
روی مبل نشستم و با لحنی که خستگی در آن بیداد می‌کرد، نالی

742
87,132 تعداد بازدید
275 تعداد نظر
289 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید