فاضلاب شیرین به قلم نسترن قره داغی
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۱۷۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
رستا زیر چشمی به جای قبلی مرد نگاهی انداخت و بعد درحالی که یک سیگار روی لبش میگذاشت و با فندک روشنش میکرد گفت: طوری نیست. حواست و جمع کن تا اومد بیرون خفتش کنیم.
جاوید سری به نشانهی تایید تکان داد و کنارش روی جدول نشست.
در سکوت یکی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Fati
00واقعا عالی این رمان