پارت هشتاد و دوم

زمان ارسال : ۱۴۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه



همه متعجب یک‌ صدا لب زدیم:
- دزلی؟!
- راننده تا اون نزدیکی می‌ره، باید برگرده خط.
- ای بابا پس چرا سوار شدیم؟ تا دزلی که راهی نیست؟
تاته کمی بچه‌ها را جابجا کرد و تکیه به دیواره‌ی کامیون، چهار زانو نشست.
- فکر کردی ماشین گیر میاد؟ بهترین کار رو کردیم تا شب هم می‌موندیم خبری از ماشین نبود.
ئه‌دا روی شانه‌ی شنو خانم زد.
- والی گیان، خواب بر ما حرامه.
- م

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.