گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت هفتاد و نهم
زمان ارسال : ۹۵ روز پیش
دو سه ساعتی طول کشید تا همهی آن چه بر سرمان گذشته بود را پشت سر بگذاریم و به انتهای جادهی کوهستانی و پر فراز و نشیب برسیم. جادهی ماشین رو. جایی که سراب رسیدن پایان یافته بود. از بلندی آخرین تپهای که مشرف به جاده بود، سیاهی آسفالت جاده حکم هوای تازهای داشت که فقط کافی بود چشمهایت را ببندی و همهی آن چه حکم زندگی داشت را بفرستی سمت ریههایت. از نوک پا تا مغز سرت جان میگرفت و خ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.