گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت هفتاد و نهم :
دو سه ساعتی طول کشید تا همهی آن چه بر سرمان گذشته بود را پشت سر بگذاریم و به انتهای جادهی کوهستانی و پر فراز و نشیب برسیم. جادهی ماشین رو. جایی که سراب رسیدن پایان یافته بود. از بلندی آخرین تپهای که مشرف به جاده بود، سیاهی آسفالت جاده حکم هوای تازهای داشت که فقط کافی بود چشمهایت را ببندی و همهی آن چه حکم زندگی داشت را بفرستی سمت ریههایت. از نوک پا تا مغز سرت جان میگرفت و خ
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۱۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.