پارت هفتاد و هشتم

زمان ارسال : ۴۵ روز پیش


شدت گریه‌های کژال بیشتر شد.
- آوات نیست. آوات پیش ژیوار نبوده.
همه هاج و واج از ماجرای پیش آمده یکدیگر را نگاه می‌کردند. تاته سمت ژیوار رفت.
- شاید بهتر باشه برگردی و توی غار رو ببینی؟!
- وَی مامو جان، با اون همه توپ و تفنگ، فکر می‌کنی زنده پیداش می‌کنم؟!
- آرام‌به. حداقل خیال خودت و این زن رو راحت می‌کنی.
- شما برید، این جا موندنتون وقت تلف کردنه.
- تا غار باها

73
19,420 تعداد بازدید
49 تعداد نظر
93 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید