پارت هفتاد و ششم

زمان ارسال : ۱۳۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه



آب دماغش را بالا کشید و ادامه داد.
- گاهی دعواش می‌کردم، می‌گفتم بزرگ شدی، مرد شدی ولی ترس داشت گلباش، ترس. کوچیک‌تر که بود یه بار که با نیهان دعوام شد، چند روزی رفتم عراق و نبردمش. نه این‌که نخوام، سلیمان خان نذاشت. بعد از اون دیگه از من جدا نشد.
شدت گریه‌هایش بیشتر شد.
- کاش من رو باهاش دفن کرده بودن. زیر خروارها خاک، توی این بیابون، می‌ترسه، بچم می‌ترسه.
صدای ن

79
23,809 تعداد بازدید
64 تعداد نظر
113 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید