گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت هفتاد و دوم
زمان ارسال : ۱۴۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
به این فکر کردم که ای کاش سرنوشتشان هم مثل اسمشان زیبا باشد ولی خیلی زود فکر جنگ و خانه خرابیاش تصویری که از سرنوشت زیبا داشتم را در ذهنم مخدوش کرد. فکرم از سرنوشت دوقلوها مسیرش را سمت کژال کشید. سمت زنی که در آن سیاهی شب بچه بغل کنار کدام تختهسنگ شبش را سر کرده بود؟ تا آن جا که سرنوشت همگیمان یک چیز بود، آوارگی و خانه به دوشی. بساط چای ئهدا وسط جمع پهن شد. اینبار همه فنجان به دست به
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.