پارت هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۱۶۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه



من تا حد مرگ از او ترسیدم. اشکهایم دست خودم نبود که مثل کارتونهای ژاپنی ازگوشه چشمهایم جاری شد. حتی گرمای چندش اوری را زیر پایم حس نمودم، با بهت به شلوارخیسم نگاه کردم. لقمان کلافه دست میان موهایش فرو برد و با حرص گفت:


...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.