حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت هفتاد و یکم
زمان ارسال : ۱۱۲ روز پیش
موهای بلوطی بلندش از زیر روسری آبی رنگ چرک آلودش روی شانه هایش رها بودند.
چشمان آهوییش به مدد موادمخدر سرخ و بی فروغ بودند.
نگار با دیدن او لبان باریکش را جمع کرد:
-دخترکسی جای و رو تو دل صفا نمی گیره.
صوفیا دستان خوش ترکیبش را به دماغ قلمیش مالید:
-صفاجونم من که بهت قول دادم تا ترک کنم. خودت گفتی باهام ازدواج می کنی و کمکم می کنی بردیا رو از
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.