پارت سی و پنجم

زمان ارسال : ۱۴۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه



دلم شور می‌زد. کم‌کم دردم داشت شروع می‌شد. چرا این طوری شد همه چی؟ من که جز کمک کاری نکردم! یعنی واقعا کمک کردن فایده نداره؟ آدما دیگه خوبی رو نمی‌فهمن و فقط باید بدی کنی تا آدم خوبه باشی؟!
با صدای با‌ز شدن در برگشتم سمتش. به خیال این که عزیز اومده لبخند روی لبم نشست منتظر عزیز بودم، اما با دیدن شیوا که با چشم گریون بهم نگاه می‌کرد لبخند از لبم پر زد.
الآن در شرایط عادی ب

483
109,439 تعداد بازدید
342 تعداد نظر
77 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    00

    وای عزیز طوریش نشده باشه؟!🙏🌹

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید