ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت سی و ششم :
پونه کمی منومن کرد و گفت:
-نه! راستشو بخوای ندارم.
تعجب کردم! تای ابروم رو کمی بالا دادم و گفتم:
-چیزی رو دارید مخفی میکنید؟
پونه و شیوا به هم نگاه کردن. شیوا خواست چیزی بگه اما همین که دهنش رو باز کرد، در باز شد و پرستار وارد شد.
با دیدن پونه و شیوا که دو نفری نشستن رو تخت گفت:
-خانم مگه نگفتم یه همراه؟ اصلا جفتتون برید بیرون. میخوام پانسمانش رو عوض کنم. ب
Aa
00😯😯😔🌹🌹🌹