پارت سی و ششم :



پونه کمی من‌ومن کرد و گفت:
-نه! راستش‌و بخوای ندارم.
تعجب کردم! تای ابروم رو کمی بالا دادم و گفتم:
-چیزی رو دارید مخفی می‌کنید؟
پونه و شیوا به هم نگاه کردن. شیوا خواست چیزی بگه اما همین که دهنش رو باز کرد، در باز شد و پرستار وارد شد.
با دیدن پونه و شیوا که دو نفری نشستن رو تخت گفت:
-خانم مگه نگفتم یه همراه؟ اصلا جفتتون برید بیرون. می‌خوام پانسمانش رو عوض کنم. ب

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۷۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    00

    😯😯😔🌹🌹🌹

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.