هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت نود و ششم
زمان ارسال : ۹۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
***
شب تاریکی بود و جاده بیانتها. از آن شبهایی که حتی ماه هم در آسمان وجود نداشت. دلش شور میزد و تلاش میکرد بر ترسش چیره شود. چند روزی بود که تحت فشار رفت و آمدهای مهران، از آرسین بیخبر مانده بود.
به دلیل رعایت مسائل امنیتی، با او تماسی نداشت و حتی از تماس با محمدرضا نیز پرهیز میکرد. میدانست که مهران همهجوره او را زیر نظر دارد و دلش نمیخواست بار دیگر موجب به خطر افتادن
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.