سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت شصت و یکم :
به سختی اب دهانم را قورت دادم ،سوزش گلوی دردناکم بیشتر شده بود ،یادم بماند هیچ وقت دیگر با حال بد از خانه بیرون نروم ،ستون فقراتم منقبض شده بود ،تا زمانی که به ماشین برسیم در سکوت سپری شد ،آرمان وقتی تعلل مرا برای سوار شدن به ماشین دید ،در عقب ماشین را باز کرد ،سوار شدم و سرم را به صندلی چسباندم و به روبرو خیره شدم ،وقتی درختان پارک به صورت غیر منتظره ای نمایان شدند ،متوجه شدم که از دانشگ
مریم گلی
00ببخشید نویسنده جان ،بعداز ۲۳روز سه تا پارت همش داشت موضوع سرماخوردگی رو بیان میکرد وچیز مورد توجهی من دراین سه پارت ندیدم ،به نظرم اگر یه کم از حواشی کم بشه وبجاش به اصل مطلب پرداخته بشه ،قشنگتره