زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت یازده
زمان ارسال : ۱۲۰ روز پیش
شایان زیر لب آه کشداری کشید و خود را روی نزدیکترین صندلی آبی رنگ رها کرد.
بدنش تکه گوشت بیحسی شده بود که تنها با عجز، از مغز درماندهاش دستور میگرفت و به سختی اطاعت میکرد.
هاکان هم نگاه کوتاهی به او انداخت که موهای بلندش در صورت گچ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه علیآبادی
00به به! چه قدر بازدید گرفتی ستاره جونم. دیدی گفتم می ترکونی؟ پر قدرت ادامه بده😍😍🤩🤩😘😘