پارت یازده

زمان ارسال : ۱۲۰ روز پیش

شایان زیر لب آه کشداری کشید و خود را روی نزدیکترین صندلی آبی رنگ رها کرد.

بدنش تکه گوشت بی‌حسی شده بود که تنها با عجز، از مغز درمانده‌اش دستور می‌گرفت و به سختی اطاعت می‌کرد.

هاکان هم نگاه کوتاهی به او انداخت که موهای بلندش در صورت گچ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید