پارت پنجاه و نهم :

مینا و نازنین پشت میز آشپزخانه نشسته بودند و داشتند برای سالاد، کاهو و گوجه خرد می‌کردند. معصومه پشت سر آن‌ها داشت توی سینک ظرفشویی برنجش را آبکش می‌کرد. همیشه هم از سر عادت قبل از اینکه برنج را توی صافی بریزد، «بسم الله» می‌گفت.
- مامان قربون دستت نون بذار کف قابلمه!
صدای رضا از توی سالن می‌آمد که وسط گل یا پوچ بازی کردنش با امیرعلی، متوجه‌‌ی آبکش شدن برنج شده بود. مادرش شنید؛

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۵۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه ❤️

    00

    رضا خیلی داداش خوب وپایه ای 💜💜

    ۲ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    رضا عالیه😍

    ۲ هفته پیش
  • زهرا

    00

    آه معصومم اضافه شد

    ۴ هفته پیش
  • Roghayyeh

    00

    برای معین هم طوفان در راه است

    ۶ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    🌪️🌪️🌪️🌪️

    ۶ ماه پیش
  • نیلوفرسامانی

    30

    این پارت چه وایب خوبی از خانواده های ایرانی داشت🥰😍

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    قربونت گوگولی😍

    ۷ ماه پیش
  • نیلوفرسامانی

    00

    از دست رضا🤣 الحق که نمکه😁😍

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خیلی بامزه‌اس نمی‌دونم چرا محمد این همه مقاومت داره در برابرش و حرص می‌خوره😅

    ۷ ماه پیش
  • ایلما

    00

    1بوس وبغل دیده🤦 ♀️😂🙊۲چون عشق منطق این چیزا رو نداره🥲۳بنظرم وصلت و جفت و جورکنه😉۴خوبه ن زیاد

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    بوس و بغل رو چطوری دیده؟ دوربین که کار نذاشته🤭 ۳اگه جور کنه که خوب می‌شه😍

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    ۴ هم بیشتر مردا این حس رو دارن خداروشکر🥰

    ۸ ماه پیش
  • ایلما

    00

    مصطفی رو تو جمع خانواده ندیدم من☹️چقدر رضا باحاله به کلی جو خونه رو عوض میکنه نمکدون😂😂

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    مصطفی توی این پارت خونه‌ی خودش بوده... الانم که قهره کلا😒 همون بهتر که نبود وگرنه رضا جرات نداشت نمک بریزه😂

    ۸ ماه پیش
  • منیر

    00

    ♥️💐

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💚😍

    ۸ ماه پیش
  • مهلا

    00

    💜

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💚

    ۸ ماه پیش
  • نسترن

    ۲۷ ساله 00

    💖

    ۹ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💚

    ۸ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    تو فک کن این وصلت سربگیره رضا و فرهاد چ ترکیب سمی میشن😂😂 ولی بدور از اعتقاداتشون کنارهم خیلی صمیمی برخورد میکنن..مرسی ک انقدرمانت حال خوبی بهمون میده🥰😘🫠

    ۹ ماه پیش
  • رویا (فن ...)

    00

    وای خدا من کم کم دارم فن رضا هم میشم 🤕

    ۹ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    😂😂😂😂 بنویس فن همه بجز گلشن

    ۹ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۱ ساله 00

    3️⃣ 5-خوبه دوستش دارم مثل مصطفی رو عصابه نیست🙈حس خوبی ازش دارم ❤️6-فکر کنم اگه بهفمه درکل اصلا دیگه نزارن ازدواج کنن🥺ولی معصومه از کجا فهمیده؟ کی بهش گفت یعنی؟ عالی بود مرسی آزاده جونم ❤️💋

    ۹ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    محمد رو من خیلی دوسش دارم😍 آدم آرومیه خیلی هم مهربونه ظاهر و باطنش هم یکیه

    ۹ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۱ ساله 00

    2️⃣من رضا رو خیلی دوست دارم دارم آخه خیلی شیطون بامزه قشنگ هم پای فرهاد در اینده😍💃خدابیامرزتش3️⃣ 4-خانواده من مذهبی نیست فقط بابام***میخونه و روزه میگره و کار به حجاب اینا نداره🙃

    ۹ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اره رضا هم خیلی شیطونه😅البته فرهاد منحرفه🙈

    ۹ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۱ ساله 00

    3️⃣ 2-حق داره ولی همینه که جذابش میکنه اگه که حاضر جواب نبود باید عشقش گلشن رو از دست می داد تک بودنش و حاضر جوابی کمکش کرد😉3-فکر نکنم نمیدونم 🤷 ♀️

    ۹ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    دقیقا! همین اخلاقش باعث شده الان گلشن رو برای خودش داشته باشه😍😍

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.