مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۱۱۹ روز پیش
مینا و نازنین پشت میز آشپزخانه نشسته بودند و داشتند برای سالاد، کاهو و گوجه خرد میکردند. معصومه پشت سر آنها داشت توی سینک ظرفشویی برنجش را آبکش میکرد. همیشه هم از سر عادت قبل از اینکه برنج را توی صافی بریزد، «بسم الله» میگفت.
- مامان قربون دستت نون بذار کف قابلمه!
صدای رضا از توی سالن میآمد که وسط گل یا پوچ بازی کردنش با امیرعلی، متوجهی آبکش شدن برنج شده بود. مادرش شنید؛
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
🌪️🌪️🌪️🌪️
۱ ماه پیشنیلوفرسامانی
20این پارت چه وایب خوبی از خانواده های ایرانی داشت🥰😍
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قربونت گوگولی😍
۲ ماه پیشنیلوفرسامانی
00از دست رضا🤣 الحق که نمکه😁😍
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی بامزهاس نمیدونم چرا محمد این همه مقاومت داره در برابرش و حرص میخوره😅
۲ ماه پیشایلما
001بوس وبغل دیده🤦 ♀️😂🙊۲چون عشق منطق این چیزا رو نداره🥲۳بنظرم وصلت و جفت و جورکنه😉۴خوبه ن زیاد
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
بوس و بغل رو چطوری دیده؟ دوربین که کار نذاشته🤭 ۳اگه جور کنه که خوب میشه😍
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
۴ هم بیشتر مردا این حس رو دارن خداروشکر🥰
۴ ماه پیشایلما
00مصطفی رو تو جمع خانواده ندیدم من☹️چقدر رضا باحاله به کلی جو خونه رو عوض میکنه نمکدون😂😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مصطفی توی این پارت خونهی خودش بوده... الانم که قهره کلا😒 همون بهتر که نبود وگرنه رضا جرات نداشت نمک بریزه😂
۴ ماه پیشمنیر
00♥️💐
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚😍
۴ ماه پیشمهلا
00💜
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚
۴ ماه پیشنسترن
۲۷ ساله 00💖
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚
۴ ماه پیشپرنیا
00تو فک کن این وصلت سربگیره رضا و فرهاد چ ترکیب سمی میشن😂😂 ولی بدور از اعتقاداتشون کنارهم خیلی صمیمی برخورد میکنن..مرسی ک انقدرمانت حال خوبی بهمون میده🥰😘🫠
۴ ماه پیشرویا (فن ...)
00وای خدا من کم کم دارم فن رضا هم میشم 🤕
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😂😂😂😂 بنویس فن همه بجز گلشن
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 003️⃣ 5-خوبه دوستش دارم مثل مصطفی رو عصابه نیست🙈حس خوبی ازش دارم ❤️6-فکر کنم اگه بهفمه درکل اصلا دیگه نزارن ازدواج کنن🥺ولی معصومه از کجا فهمیده؟ کی بهش گفت یعنی؟ عالی بود مرسی آزاده جونم ❤️💋
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
محمد رو من خیلی دوسش دارم😍 آدم آرومیه خیلی هم مهربونه ظاهر و باطنش هم یکیه
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 002️⃣من رضا رو خیلی دوست دارم دارم آخه خیلی شیطون بامزه قشنگ هم پای فرهاد در اینده😍💃خدابیامرزتش3️⃣ 4-خانواده من مذهبی نیست فقط بابام***میخونه و روزه میگره و کار به حجاب اینا نداره🙃
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اره رضا هم خیلی شیطونه😅البته فرهاد منحرفه🙈
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 003️⃣ 2-حق داره ولی همینه که جذابش میکنه اگه که حاضر جواب نبود باید عشقش گلشن رو از دست می داد تک بودنش و حاضر جوابی کمکش کرد😉3-فکر نکنم نمیدونم 🤷 ♀️
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دقیقا! همین اخلاقش باعث شده الان گلشن رو برای خودش داشته باشه😍😍
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 002️⃣اصلانم بچم تخس نیست دوست داره از باباش تقلید کنه تازه عطا باید افتخارم کنه 😛😎راستی گفته بود بچم لوسه اصلانم لوس نیست من عاشقشم❤️عشق به مولا🙃3️⃣ 1-حمایتشون از همو خیلی دوست دارم 😍نه نمیشناسم🙃
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خلاصه اینکه کلا فرهاد از هر نظر خوبه😂💚
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 00خیلی خیلی خوشحال شدم که یه روز دیگه اضافه شده و امروز بی صبرانه منتظر پارت جدیدم ❤️💋😍1️⃣به فریال حق میدم که بخواد معین رو بشناسه اگه منم بودم همین میگفتم مرسی بابت توضیح ❤️
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قربونت جانا💚 آره حق داشت بخواد بشناسه و گرفتار عشقش شد🥺💚💚
۴ ماه پیش
Roghayyeh
00برای معین هم طوفان در راه است