کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت هفتاد و یکم
زمان ارسال : ۱۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
در که پشت سر فرهاد بسته شد منم شروع کردم به پوشیدن کاپشنم و تقریباً با عجله باقیمونده ی وسایلمو از روی میز برداشتم. سوییچ ماشینم که فعلاً لازمش نداشتم و موبایل و شارژم... همشون و تو جیب کاپشنم جا دادم و یه نگاه سرسری به اتاقم انداختم، اول از همه هم به پرده ی جدیدی که به پنجره نصب کرده بودن...
هنوزم فکر کردن بهش باعث ترسم میشد، اون سایه ی سفید و حرکت سریعش به طرفم! هنوز واضح و روشن ه