قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت هفتاد و هفتم
زمان ارسال : ۱۷۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
**فصل دوازدهم**
آخرین روز تیر ماه بود و هوا در منتهای داغی اما من از آبوهوا چیزی نمیفهمیدم.
آنچه وجودم را به آتش کشیده بود برگهای بود که در دست داشتم و از لحظهای که فریدون آن را به دستم داده بود، انگ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
م
00مطمئنم کار عموشونه،طلاقشو بازور وتهدید گرفته،شاید هم شمس کشته باشن مادرشونم میدونه زندانه واینا شایعه است براشون نگفته تا دنبالشو نگیرن