پارت سی و دوم

زمان ارسال : ۱۴۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

-مهوا!
با شنیدن اسمم از صدای آشنایی چشمام‌و باز کردم. سرم‌و بلند کردم و اولین چیزی که دیدم چشمای آبیش بود که بهم زل زده بود. اون اینجا چیکار می‌کرد؟ چی می‌خواست؟
با تعجب بلند شدم. اول سعی کردم یه‌کم مانتو شلوارم که خاکی شده بودن رو بتکونم بعد
با تعجب گفتم:
-آقا پندار شما اینجا چیکار می‌کنید؟
لبخندی زد و گفت:
-اومدم دیدن شما.
با تعجب به قبرستون اشاره کردم:

483
109,294 تعداد بازدید
342 تعداد نظر
77 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید