پارت چهل

زمان ارسال : ۱۲۳ روز پیش

در همین حین شماره‌ی پسر نویسنده را گرفت و به‌ او گفت:

- عزیز لطفا هاردت رو بهم برسون.

جوان با صدایی بلند که آقا خشایار را مجاب کرد صدای گوشی همراهش را کم کند پاسخ داد:

- جدی می‌گید؟ وای من خیلی از شما ممنونم.

آقا خشایار از ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید