پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۱۲۵ روز پیش

- حالا هرچی. لابد برات مهمه دیگه.

جوان با لحنی بی‌آلایش در آمد که:

- راستشو بخوای عمو جان. یسری چیز میز نوشتم فقط اون تو ذخیره دارم. راستش کلی تلاش کردم الان که به یه نتیجه‌ای رسید، ولی درست تو حساس‌ترین موقع این هارد بی‌صاحاب خراب شد.< ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید