پارت چهل و نهم :

رو به روی آینه ایستاده بودم و با یقه‌ی پیراهن سفیدرنگم وَر می‌رفتم. احمد به چارچوب در تکیه داده بود و نگاهش خیره‌ی جایی نامعلوم بود. کت طوسی‌ام را تنم کردم و به سمتش برگشتم:

- احمد! از خر شیطون بیا پایین تو رو علی. وسیله جمع می‌کنی که چی بشه؟ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.