پارت صد و سی و یکم

زمان ارسال : ۱۶۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

-ساعت پنج از مدرسه میام. بابا هم همون موقع میاد خونه. اون موقع بهشون زنگ بزن و جواب من رو بگو.
او که انگار اصلاً در این دنیا نبود و در آسمان‌ها سِیر می‌کرد، با شعف گفت:
-باشه عزیزم، باشه عروس خانوم! عصر بهشون می‌گم.
برایم سخت بود که جلوی پونزخندِ تمسخرآمیزم را بگیرم. جوری مریم از ازدواجم خوشحال شده بود که به من علناً فهماند در آن خانه زیادی بودم.
بی‌حرف از اتاق بیرون زدم. مر

750
88,762 تعداد بازدید
282 تعداد نظر
293 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید