پارت صد و سی

زمان ارسال : ۱۶۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

بعد از اتمام سرمم همراه بابا و مریم به خانه برگشتیم. بابا همچو پروانه به دورم می‌چرخید. از نگاهش می‌خواندم که حسابی ترسیده. همچنان فوبیای خودکشی من را داشت. با خودش فکر می‌کرد که این‌بار هم من خودکشی کرده‌ام به دروغ به او گفته‌اند که فقط یک حادثه بوده.
طفلی اگر می‌فهمید من در همان سنِ دوازده سالگی مرده‌ام، واکنشش چی بود؟
بعد از دو روز خانه‌نشینی، مادرِ امیرعلی تماس گرفت تا ج

750
88,778 تعداد بازدید
282 تعداد نظر
293 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید