پارت هشتاد :

یک هفته‌ای می‌شد که نه مهران را دیده و نه به تماس‌هایش پاسخی داده بود. موفق شده بود در بوتیکی، کاری پاره‌وقت پیدا کند‌. صبح‌هایش را به کار روی پروژه‌ی پدر اختصاص می‌داد و هر چند کندتر از سابق موفق به رمزگشایی می‌شد، اما دلش نمی‌خواست از مهران کمک بگیرد.
بعد از ظهر تا شب هم به بوتیک می‌رفت و شلوار جین و تی‌شرت مردانه می‌فروخت.
حقوقش رضایت‌بخش نبود اما همین که قدمی در مسیر خ

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۱۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️

    ۴ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.