پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۱۱۱ روز پیش

معین خیلی بی‌حوصله از رستوران بیرون زد. واقعا احساس می‌کرد کشتی‌هایش غرق شده‌اند... با چهره‌ای مغموم به طرف ماشینش قدم برداشت و بی‌آنکه آن را روشن کند، پشت فرمان جای گرفت. نفس کلافه‌اش را بیرون فرستاد و فکر کرد واقعا انتظار چنین برخورد‌هایی را داشته؛ اما این انتظار دلیل نمی‌شد الان غمگین نباشد و به خود حق می‌داد... انگار که تمام انرژی‌اش را از دست داده بود و حالا پر از حس‌های بد بو

1182
139,361 تعداد بازدید
6,389 تعداد نظر
123 تعداد پارت

اطلاعیه ها :

آزاده دریکوندی : ۳ ماه پیش

❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارت‌های این رمان دوباره به حالت وی‌آی‌پی بر می‌گردن.
با احترام
نویسنده‌ی رمان

آزاده دریکوندی : ۳ ماه پیش

🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان

آزاده دریکوندی : ۷ روز پیش

سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚

امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚

آزاده دریکوندی : دیروز

✅درخواست عضویت رمان رو داشتی؟✅ اگه کسی هست که هنوز به درخواست عضویتش پاسخ داده نشده دوباره برام پیام بفرسته و فقط بنویسه: «درخواست عضویت»
تا چک بشه. مرسی

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفرسامانی

    00

    🥲💔💔🥲

    ۲ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    🥲💚

    ۲ ماه پیش
  • اسما

    10

    رمان داره بی نظیرتر و جذابتر میشه

    ۲ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    مرسی موافقم😂💚

    ۲ ماه پیش
  • اموزگار

    00

    چه لحظات زیبایی

    ۲ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    به به😍واقعا خیلی زیاد🥰💚

    ۲ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    شروع کردم به خوندن رمانت 😍همیشه هم میگیم تو محبوب ترین نویسنده هستی برای من چون اولین نویسنده که نظر گذاشتم جواب داد تو بودی و من کلی ذوق مرگ شدم عاشقتم 😍❤️راستی پادشاهی ماهتم تبریک میگم 😍💋

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    ممنونم عزیزم😍💚 برای من افتخاریه که با مخاطبم ارتباط بگیرم😍 مرسی بابت تبریکت برای ماه پادشاهی🤣

    ۴ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    آره من اتفاقا قشنگم یادم تیر ماه اینا بود فکر کنم خونه عمو مامانم بودیم من داشتم سوزن دوزی میکردم خواهرم مثل همیشه خدا داخل رمان ها می گشت دید رمان تو جدید آمده از همون روز شروع کردم 😍

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    آره پونزده تیر ماه بود😍😍😍 پونزدهم تولدشه🤣 مرسی از همراهی همه ‌تون بچه‌ها😍😍

    ۴ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عطا چرا با بچم همچنین رفتاری کرد گناه داشت اصلا نگذاشت حرف بزن معین بدبخت 🥺یکی مثل خودش بزنینس داشته باشه بیاد گلشن بگیره🤪😎فکر نکنم حسادت باشه ذاتش اینه که فرهادو ازیت کنه یه کرم کوچولو بچم داره 😁

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    با اینکه خیییلی واسه معین ناراحت شدم ولی عطا کارش درست بود🙈 معین خیلی خیلی خجالت کشید🥺 ولی عیبی نداره دیگه... باید عادت کنه به پدر زن جذابش🙄

    ۴ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    نمیشه یه لوکیشنت شیراز باشه ما درخدمتیم❤️🙃ببخشیدااا گلیییی باید بهم برسننن🙈❤️آخه دوتاشون عشقن وخیلی بهم میان😍خیلی خوب همو درک میکنن 😍عالی بود مرسی آزاده جونم 💋❤️

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    شیراز عشقه😍😍همیشه گزینه‌ی شیراز رو واسه تحویل سال داریم. امیدوارم سال جدید رو بیایم😍

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    منم امیدوارم بهم برسن واقعا خیلی قشنگن کنار همدیگه💔💚

    ۴ ماه پیش
  • نفس

    00

    سلاااام سلااام واقعا این پارت خیلی احساساتی بوووود دلم گرف امیدوارم برسه روزی ک من بیام ببینم عروسی هردوشونه

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    امیدوارم😩 والله دوماد به این خوبی هیچ جا نمی‌تونن پیدا کنن🙄

    ۴ ماه پیش
  • الناز

    00

    وای خدا منتظر گوشمالی عطا با فرهاد فریال بودم که تموم شد تا پارت بعد خیلی دوره، واینکه من از اول رمان دژاوو باهات بودم گلکم 😍😍

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    به به😍 خیلی دلم می‌خواست قدیمی‌ها رو بشناسم😍 پارت امشب دعواشون می‌کنه🥲

    ۴ ماه پیش
  • ایلما

    00

    عطا هرچقدرم ک سنگ بندازه این دوتا کم نمیارن بوس و بغل وعلاقه و😁اینجاست ک میگه آقامون جنتلمن جنتلمن این خانمم عشق منه😍🤣😂😂😂پس عطا جون بچرخ تا بچرخیم😜

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    حالا فکر کن عطا این صحنه‌ها رو ببینه😅🤦

    ۴ ماه پیش
  • ایلما

    10

    الکی ک معین و دوسندارم 😎اصلن بحثی درمورد حرفای زشت عطانکرد😕 البته ک حق داره و دخترشه ولی معین خیلی جنتلمن 😍حقش اون حرفانبود

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    معین انقدر آقاست که پی گله و شکایت نمی‌ره که یه وقت فریال ناراحت نشه🥲 امیدوارم عطا قدرش رو بدونه و اوکی بده

    ۴ ماه پیش
  • ما

    00

    حسودی میکنه🤣

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    نظر خودم که همینه🤭

    ۴ ماه پیش
  • آمینا

    01

    این زوج اگه به هم نرسن ماهم غصه میخوریم. آزاده سرجدت معین رو مثل بردیا ناکام نذار دلمون از دست نیلوفر خونه🥲🥲یه سوال بعداز اینکه معین گفت زن داشتم بعدش چجوری فریال قبول کرد باهاش باشه برام بگو😇😇

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    ای بردیای مظلوم 😩 من چند پارت عقبم ولی اطلاع دارم چی شده🥺 سوالت نکته‌ی خوبیه توی اطلاعیه پنجشنبه جواب می‌دم که همه ببینن🤭

    ۴ ماه پیش
  • آمینا

    00

    آره جفتشون مشکلی ندارن ولی پای خانواده که بیاد وسط سخت میشه واسه معین سختره چون میخواد احترام همه رو نگه داره و داداش و خواهری داره که از نیش کلامشون نمیشه در رفت وفکر کن فریال رو ناراحت کنن 🤒🤕🤒🤕

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خلاصه اینکه بیچاره معین😩😩 خییییلی از زوج‌ها واقعا باهم مشکلی نداره این اطرافیان هستن که براشون می‌سازن🙄

    ۴ ماه پیش
  • آمینا

    00

    خداییش عطا کجاست ببینه معین چقدر احترام دخترشو نگه میداره.بازم خوبه فریال متوجه شد باور کن آزاده میخواستم بگم فریال نمیدونه نباید به یه مرد زیادی بچسبه هورموناش به هم میریزه🤣🤣

    ۴ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    عطا همون بهتر که این صحنه‌ها رو نبینه....🤦🤦🤦🤦

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید