پارت پنجاه و ششم :

معین دست فریال را از زیر میز رها کرد و تنش را عقب کشید. فریال خط نگاه مرد را که دنبال کرد، به پدر و برادرش رسید. داشتند با قدم‌های محکمی از میان میز‌ها عبور می‌کردند و عطا گاهی مکث می‌کرد تا با یک مشتری صحبت کند. فریال آب دهانش را بلعید و از ته قلب آ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.