طلوع سرد به قلم حنانه بامیری
پارت بیست
زمان ارسال : ۱۷۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
چالهی نفسش گیرِ حرفهای برادر شد و تنفس دشوار؛ کمرش از درد طعنههای برادر خم شد و او برای شانه خالی کردن از بار آن همه حرف سنگین، گوشهی تخت مملو از قالی جُلوس کرد.
- کاخ بهشتی رو به کوخ پایین ده ارجح دونستی و دست قناعت رو از پشت بستی.
آب شد و در دل زمین فرو رفت؛ طعنههای کرمعلی تمام وجودش را به آتش کشید و از شرمساری در حوض آب یخ انداختش. دیگر تاب نیاورد. با عجز ناله سر داد:
- به