پارت هجده

زمان ارسال : ۱۲۴ روز پیش

شادی گذرا و موقت‌ّشان درون همان اطاق چال شد و دفن شد و به گوش کرمعلی نرسید.
- بی‌انصافی نکن ماه‌منیر؛ تو پشتوانه‌ی برادرم رو داشتی. مثل کوه پشتت بود و هست. ولی من چی؟ دل یه خان‌زاده رو بردم که خدا می‌دونه فردای عروسی چشمش کی رو می‌گیره و پاهاش سست می‌شه.
- من که هیچ‌وقت ندیدمش و نمی‌تونم قضاوتش کنم اما تو هم این‌طور به یقین قضاوتش نکن. اون سنش کم نیست شیرین. می‌تونست چندین زن

86
12,278 تعداد بازدید
8 تعداد نظر
23 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید