پارت هفده

زمان ارسال : ۱۲۵ روز پیش

هراسان به سمت در گام برداشت و به اندرونی نگاه کرد؛ مبادا کسی حرف‌های شیرین را شنیده باشد و با توپ و تشر به سراغ‌شان بیاید. نه برای تنبیه، برای بستن دهانش! مبادا تنها برای تن ندادن به وصلت اجباری مرسوم کافر خوانده شود و حکم جهاد برایش صادر.
- می‌خوای سیاه و کبودت کنن؟ این حرف‌ها چیه؟
از بغض شیرین بغض کرد و نگاه دلسوزش را به چشمان غمگینش دوخت. شیرین زیرلب گفت:
- من دوستش ندارم.

86
12,274 تعداد بازدید
8 تعداد نظر
23 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید