پارت هفتم

زمان ارسال : ۱۲۶ روز پیش

اطاق ژاندارمری کوچک بود و بوی غلیظ دود معده را زیر و رو می‌کرد و حال را بر هم می‌زد.

چپق گوشه‌ی لب گذاشت و پس از فرو بردن دود، بخش عظیمی از آن را در اطاق کوچک ژاندارمری بیرون فرستاد. موهای مجعدش را در میان انگشتان مردانه‌اش به بازیچه گرفت و پ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید