پارت ششم

زمان ارسال : ۲۱۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

«زنک» را شنید و لب گزید و در دل خدا را ستایش کرد که کسی شخص زیر روبنده را نشناخت؛ حتماً آمده بود تا ببیند و برود اما در منجلاب تعارفات شاه عبدالعظیمی گیر کرد و یک قالی ماند و شاگردی که با رفتن به دم خانه آدرس محل سکونت را به سمع اوستا می‌رساند.
- مهم نیست؛ حتماً مشتری نبوده یا بی‌بضاعت بوده و توی تعارف مجبور شده قالی رو انتخاب کنه.
- اما پول قالی که پرداخت شد.
کرمعلی به کیسه‌ی سف

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.